که
دنیا فانی'>فانی است فانیدر این دنیا نمی مانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘بگیرم تو سلیمانیسوارِ تختِ روانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘ولی آخر که می دانیسفر برسوی جانانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘اگرشادی وخندانیوگرآشفته درجانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘اگرمالکِ جهانیدراین دنیا نمی مانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘تو گر داخل درایمانیبگیر دستِ فقیرانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘نویسد کاتب اَلانیثوابش را فراوانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘همین اعمال آسانیشود دریایِ عُمّانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘تو گر سُقراط و مانیدراین دنیا نمی مانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘توگرشایسته انسانیحمایت کن یتیمانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘ندارند وعده ی نانیخورند در شبِ ظلمانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘فِتادند در پریشانیهمی گریند پنهانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘گدایی یاکه سلطانیدراین دنیا نمی مانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘شِنُو یک حرفِ عقلانیرود عمرت به ارزانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘همه عرصه و اعیانیبه تدریج می شوند فانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘تو گر صاحبِ احسانیبِبخشا هرچه بتوانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘بِکن اندیشه عرفانیکه فعلت باشه ربّانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘مسیحی یامسلمانی دراین دنیا نمی مانی⚘⚘⚘⚘⚘⚘برچسبها: غزلیات فرامرز
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۲ساعت 22:28  توسط فرامرز عبداله پور | شعرانتظار...
ما را در سایت شعرانتظار دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : faramarz2017a بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 23:16